جدول جو
جدول جو

معنی گریبان دریده - جستجوی لغت در جدول جو

گریبان دریده(تَ / تِ دَ / دِ)
کسی که گریبان خود را پاره کرده باشد. آنکه یقه چاک داده باشد. مجازاً، بی پروا. بی محابا:
ببین که عمر گریبان دریده میگذرد
بگیر دامنش ازره بسوی باده بیار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گریبان دریده
کسی که گریبانش را خود یا دیگری پاره کرده، بی پروا بی محابا: ببین که عمر گریبان دریده می گذرد بگیر دامنش از ره بسوی باده بیار، (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ژَ نِ کَ دَ)
یقه چاک کردن. یخه پاره کردن:
امروز بآویختنش میبردند
میگفت رها کن که گریبان بدری.
سعدی (رباعیات).
، بی خویشتن شدن. دل از دست دادن. در عشق کسی سوختن:
دامنکشان حسن دلاویز را چه غم
کاشفتگان حسن گریبان دریده اند.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
یقه چاک کردن یخه پاره کردن: امروز باویختنش میبردند میگفت رها کن که گریبان بدری. (رباعیات سعدی)، در عشق کسی سوختن بی خویشتن شدن: دامن کشان حسن دلاویز را چه غم کاشفتگان حسن گریبان دریده اند. (بدایع سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار